طعم انگشت هایت را دوست دارم

وقتی...

...

دوستت دارم هایت را به من می خورانی!




چند روزی اینجا نخواهم بود...
بر میگردم!

رویای نارس!

 سال ها بعد...

آنوقت که لباس هایت بوی "دیگری" را گرفت

هر روز...

سراغ کمد لباسم میروم...

سراغ پیراهن قرمزم

که هنوز هم بوی تو را میدهد...!

با دل می پوشمش و به آینه گذشته زل میزنم

و با خود می گویم

شاید رویایی بود...

رویایی نارس!


...

آری حقیقت دارد

موهایم را کوتاه کرده ام...

آنقدر...

...

تا شاید..

خاطره انگشتانت را از یاد ببرند!