دلم تنگ است...
ياد تو كه در خيالم نقش مي بندد غم از دست رفتنت در دلم هزار تكه مي شود.
مي داني چقدر دلتنگ شده ام ؟
آه ! چه بي رحمانه سيل خشمگين روزگار تو را به كام خويش فرو برد .
توكه غرق در آرزوهاي بيكرانت، مستانه مي زيستي خدا را چگونه به دل آمد كه تو را غرق
در آسمانها كند! ياد اينكه ناله هاي غريبانه ات در گل و لاي رودخانه غربت به گوش احدي
نرسيد بي اختيار اشكانم راسرازيرمي كند وپاهايام را زمين گير...
توكه انتظار به ثمر رسيدن نوگلت را مي كشيدي
افسوس... كه دست بي مروت طبيعت هم رحمي به كودكي اش نكرد
وگويي دنيا چنين خواست كه تنها رهايش نكني...
اكنون...
تو در افلاك به سر ميبري و من بر خاك...
و ميدانم كه بهشت و بهشتيان انتظارت را مي كشند.
+ نوشته شده در دوشنبه دوم آبان ۱۳۹۰ ساعت 8:33 توسط مهربان
|